عشق غیر منتظره پارت 26

وقتی دامیار وارد کلاس شد قیافه دامیان دیدنی بود😂( اسلاید دوم)

ذهن دامیان: یعنی چی؟ اون چرا انقد شبیه منه؟نکنه اونا خواهر ها و برادر های منن؟ امکان نداره...یعنی چی؟

ذهن آنیا: یا ابلفظل! نکنه من با دامیان ازدواج کردم؟...نه امکان نداره!

دامیار: سلام من دامیار فورجر برادر دوقولوی آنیا و آنیسا هستم خوشبختم

هندر: خ...خوشبختم....برو پیش دامیان بشین

ذهن دامیار بدون اینکه آنیا بشنوه: بابایی!؟ خواهر جان یه خبر به من میدادی بد نبود!

ذهن آنیسا: خفه!

بعد از کلاس حیاط^

آنیا: آنیسااااا چرا داداشت انقد شبیه پسر دومه!

دامیار: خیلی خب جوش نزن!

بکی از ناکجا آباد پیداش میشه: آنیاااااا چرا داداشت انقدر شبیه دامیانه؟

دامیان: موافقم

امیل: پر هایم چه بود چه نبود ریخت...

اوین: یا جد سوپر خر ها!

همه: 😂😂😂

هندر: فورجر ها با من بیاید!

دفتر هندر^

همه در سکون بودند ناگهان ریش بزی ای گفت...

هندر: چرا از دوتا شدید سه تا؟!

آنیا: منم نمیدونم...

آنیسا آنیا رو فریز کرد که حرف های اون ها رو نشنوه و بعد گفت....
دیدگاه ها (۱)

توجه توجه

عشق غیر منتظره پارت27

عشق غیر منتظره پارت25

حق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط